هرگز به دل امید برگشتت ندادم
با خود بگفتم با غمت دیگر نسازم
وقتی عجین شد قلب من با بی پناهی
گفتم به خود مانند تو هرگز نخواهم
این چندمین بار است برایت می نویسم
اما دریغا می دهی آیا جوابم؟
رفتی تو در غربت و بردی نامم از یاد
لیکن بود نامت همیشه بر زبانم
با سنگ بی رحمی دل پاکم شکستی
این زخم کاری می کند دائم خرابم
گویم به دل اینک ورا بر کن ز یادت
احوال من را پرس و بین من هم جوانم